نماد، موجودی جاندار یا بیجان است که علاوه بر مفهوم ظاهری خود، بیانگر مفاهیمی فراتر نیز میباشد. در زبان، «نماد» به معنای نمود، نما و نماینده است و معادل واژهی فرنگی (symbol) قرار میگیرد که به مفهوم علامت، نشانه و اثر به کار میرود.
نماد عبارت است از چیزی که نماینده چیز دیگری باشد امّا این نماینده بودن نه به علّت شباهت دقیق میان دو چیز، بلکه از طریق اشاره مبهم یا رابطهای اتّفاقی یا قراردادی است.
نماد نماینده واقعهای است که به سختی قابل پندار است. نماد نشانهای است که با استفاده از عناصر عینی طبیعت چیزی غایب و نامحسوس را مجسّم میکند. گاهی واژههای رمز، نشانه و مظهر را نیز معادل این واژه دانستهاند.
بهکارگیری نماد در ادبیات فارسی سابقه زیادی دارد. شاعران و نویسندگان با توجّه به ظرفیت بالای زبان فارسی از نماد بهعنوان ابزار بیان اندیشههای خود استفاده کردهاند. بهرهگیری از نماد باعث میشود خوانندگان درک و احساس گوناگونی از آثار نمادین داشته باشند.
| نمادهای انسانی | کاربرد مثبت | کاربرد منفی | مثال |
|---|---|---|---|
| انوشیروان | نماد عدالت و دادگری | بس پند که بود آنگه در تاج سرش (انوشیروان) پیدا/ صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان | |
| ایوب | نماد صبر و شکیبایی | رحم آر که عمر و طاقتم رفت به باد، نه نوح بود نام مرا نه ایوب | |
| حاتم طایی | نماد بخشندگی و جوانمردی | و آنچه گفتی در به روی مسکینان ببندند، حاتم طایی که بیاباننشین بود اگر شهری بودی از جوش گدایان بیچاره شدی | |
| ایاز | نماد صبر و وفاداری | شمس تبریزی توی سلطان سلطانان جان، چون تو محمودی نیامد همچو من دیگر ایاز | |
| حلاج | نماد عشق آسمانی و عرفانی | چه فرهادها مرده در کوهها/ چه حلاجها رفته بر دارها | |
| فرهاد | نماد عاشق پاکباخته و راستین | چه فرهادها مرده در کوهها/ چه حلاجها رفته بر دارها | |
| خسرو | نماد عاشق خردمند و ثروتمند | ||
| شیرین | نماد معشوق وفادار | بیستون بر سر راه است، مباد از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید | |
| لیلی | نماد معشوق سختی کشیده و ناکام | برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/ وه که با خرمن مجنون دلافگار چه کرد | |
| مجنون | نماد عاشق سختی کشیده و ناکام | برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/ وه که با خرمن مجنون دلافگار چه کرد | |
| خضر | نماد مرشد، راهنمایی و جاودانگی | بیا در بزم عشق و می و آواز، آب خضر جوانت کند | |
| درفش کاویان | نماد پیروزی و برتری | تو یک ساعت، چو افریدون، به میدان باش، تا زانپس/ به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی | |
| فریدون و افریدون | نماد مبارزه و جهاد | تو یک ساعت، چو افریدون، به میدان باش، تا زانپس/ به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی | |
| افراسیاب | نماد حسادت، بیخردی، خشکسالی | ||
| کی کاووس | نماد بیخردی | ||
| رستم | نماد شجاعت، دلیری و ملّیت ایرانی | ||
| سیاوش | نماد شجاعت، متانت و فروتنی | نماد مرگ مظلومانه | این گلیم تیرهبختیهاست/ خیس خون داغ سهراب و سیاوشهاست |
| سهراب | نماد شجاعت، جوانمردی، ملّیت ایرانی | این گلیم تیرهبختیهاست/ خیس خون داغ سهراب و سیاوشها/ روکش تابوت تختیهاست | |
| تختی | نماد شجاعت، جوانمردی، ملّیت ایرانی | این گلیم تیرهبختیهاست/ خیس خون داغ سهراب و سیاوشها/ روکش تابوت تختیهاست | |
| آلپ ارسلان | نماد قدرت، سلطه و مقام | سر آلپ ارسلان دیدی، ز رفعت، رفته بر گردون؟/ به مرو آ تا کنون در گل تن آلپ ارسلان بینی؟ | |
| سلیمان | نماد اقتدار، عظمت و پادشاهی | گرچه مورم ولی آن حوصله با خود دارم/ که ببخشم، بود ار ملک سلیمان از من
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است/ بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است |
|
| عمار و ابوذر | نماد زهد و تقوا | پسندیدهست با زهد عمار و بوذر/ کند مدح محمود مر عنصری را؟ | |
| محمود غزنوی | نماد انسانهای خوشگذران و دنیایی | پسندیدهست با زهد عمار و بوذر/ کند مدح محمود مر عنصری را؟ | |
| هابیل و هابیلیان | نماد انسانهای صالح | نماد انسانهای مظلوم و ستمدیده | قابیلیان بر قامت شب میتنیدند/ هابیلیان بوی قیامت میشنیدند |
| قابیل و قابیلیان | نماد انسانهای ظالم و ستمگر | قابیلیان بر قامت شب میتنیدند/ هابیلیان بوی قیامت میشنیدند | |
| قارون | نماد ثروتاندوزی و گنجداری |
بزرگی را از اکابر... که در ثروت، قارون زمان خود بود ـ اجل دررسید
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی/ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را |
|
| هندوستان | نماد عالم معنا | چون که بازرگان سفر را ساز کرد/ سوی هندُستان شدن آغاز کرد | |
| نرون (پادشاه رم) | نماد انسانهای ظالم و غارتگر | نرون مرد، ولی رم نمرده است | |
| سوار سبز پوش | نماد محمد بن حسن عسکری(ع) مشهور به امام مهدی (آخرین امام شیعه دوازدهامامی) | ||
| نمادهای طبیعت | کاربرد مثبت | کاربرد منفی | مثال |
| آب | نماد پاکی و حرکت | شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند | |
| آب | نماد گرفتاری و مشکلات | یک نفر در آب دارد میسپارد جان | |
| آب | نماد وصال معشوق | هر که عاشقتر بود بر بانگ آب / او کلوخ زفتتر کند از حجاب | |
| سیل | نماد نابودی و ویرانی | ||
| خار مغیلان | نماد سختیها و دشواریهای راه عشق | در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور | |
| ساحل | نماد آسایش و آرامش، رفاه و راحتی، بیخیالی | ای آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!/ یک نفر در آب دارد میسپارد جان | |
| آسمان | نماد قداست و بخشندگی | به یک کرامت آبی نگاه دوختهاید/ کدام پنجره اینگونه باز، سوی خداست؟ | |
| آفتاب | نماد تابش و درخشندگی | آفتاب، خار و خس مزرعه چشم تو/ آبشار، موج فروخفتهای از خشم تو | |
| ماه | نماد زیبایی و درخشندگی | گفتم غم تو دارم. گفتا غمت سرآید/ گفتم که ماه من شو، گفتا اگر برآید | |
| ماه | نماد انسانهای ایثارگر و فداکار | ماه/ روشنیاش را/ در سراسر آسمان/ میپراکند/ و لکههایش را برای خود نگه میدارد | |
| آبشار | نماد جوش و خروش | آفتاب، خار و خس مزرعه چشم تو/ آبشار، موج فروخفتهای از خشم تو | |
| مرداب | نماد بیحرکتی و سکون | حسرت نبرم به خواب آن مرداب/ کارام درون دشتِ شب خفته است | |
| خورشید | نماد جاودانگی | ||
| طلوع خورشید | نماد تولد | ||
| غروب خورشید | نماد مرگ | ||
| زهر | نماد تلخی | زشت باید دید و انگارید خوب/ زهر باید خورد و انگارید قند | |
| سیب | نماد آگاهی، معرفت، بینایی | اشاره به خوردن سیب توسط آدم و حوا | |
| شراب | نماد کنار گذاشتن عقل و استدلال | اشاره به خوردن سیب توسط آدم و حوا | |
| زیتون | نماد صلح و آشتی و آرامش و نماد پایداری و دوام | ماه ایارش، آواز ماست/ که وقت ظهر در سایهی آبیرنگ/ میان مزارع زیتون میخوانیم | |
| روشنی | نماد آگاهی، عرفان و بینش | شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند | |
| تور و مروارید و پریان | نماد تعلقات و دلبستگیهای مسیر | قایق از تور تهی/ و دل از آرزوی مروارید/ همچنان خواهم راند/ نه به آبیها دل خواهم بست/ نه به دریا ـ پریانی که سر از آب به در میآرند... | |
| باد | نماد سرگردانی و بی حاصلی | ||
| باد و باد صبا | نماد خوش خبری و پیام آوری و قاصد و پیک |
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت / چه پیامها سپردم، همه سوز دل، صبا را
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت / بنگر که از کجا به کجا میفرستمت |
|
| نور | نماد پرتو ایزدی | ||
| جوی | نماد عالم غیب | بر لب جوی بود دیواری بلند/ بر سر دیوار تشنه دردمند | |
| جوی | نماد چیز اندک | ز کشتن جوی نیست پروای من/ شهادت بود ارث آبای من | |
| دریا | نماد جامعه، نماد عظمت و بخشندگی | نماد خشم و تلاطم |
شما چقدر صبور و چقدر خشمآگین/ حضورتان چو تلاقی صخره با دریاست
یک نفر دارد که دست و پای دایم میزند/ روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید |
| خشکی و دریا | نماد سختیها، ناملایمات و خطرات |
بس که خشکی بس که دریا بر ره است/ تا نپنداری که راهی کوته است
در چنین ره حاکمی باید شگرف/ بو که بتوان رست از این دریای ژرف |
|
| قله و دماوند | نماد استواری، پایداری، بلندی و سرافرازی |
به استواری، معیار تازه بخشیدید/ شما نه مثل دماوند، او به مثل شماست
بیا که از همه دشتها سؤال کنیم/ کدام قله چنین سرفراز و پابرجاست؟ |
|
| کوه | نماد عظمت، استواری و پایداری | نماد سکوت و خاموشی | اگر پای در دامن آری چو کوه/ سرت ز آسمان بگذرد در شکوه |
| خشت خام | نماد گوشهای از علایق | نماد بیارزشی |
مور، چه میداند که بر دیواره اهرام میگذرد یا بر خشتی خام
ناگهان انداخت او خشتی در آب/ بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب |
| بهار | نماد سرسبزی، طراوات و تازگی | کسی که سبزتر است از هزار بار بهار/ کسی شگفت، کسی آنچنانکه میدانی | |
| بهار | نماد آزادی و پیروزی | اگرچه باغچهها را کسی لگد کرده/ ولی بهار فقط در تصرف گلهاست | |
| بهار | نماد پایان سختی، شروع دوباره | ||
| سبزه بهار | نماد طراوت و شادابی | نونو طراوتی بدهد/ چون سبزهی بهار | |
| سحر | نماد روشنی، امید و پیروزی | یکی ز شبگرفتگان چراغ بر نمیکند/ کسی به کوچهسار شب در سحر نمیزند | |
| سپیده | نماد آزادی و رهایی | ||
| سرما | نماد ظلم و ستم و استبداد | سنگ روی سنگ، برای ساختن ارکی به رفعت ایمان/ شهر سرد/ مهتاب سرد/ یک تاریخ سرد | |
| سنگ | نماد انعطافناپذیری و بیحاصلی | سالها تو سنگ بودی دل خراش/ آزمون را یک زمانی خاک باش | |
| خاک | نماد انعطافپذیری و حاصلخیزی | سالها تو سنگ بودی دل خراش/ آزمون را یک زمانی خاک باش | |
| سنگ خارا | نماد سرسختی و انعطافناپذیری | هر آدمی ای که مُهر مِهرت/ در وی نگرفت، سنگ خاراست | |
| موم | نماد انعطافپذیری و نرمی | سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد/ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا | |
| شب | نماد آرامش | نماد جهل، ظلم، ستم و استبداد |
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد/ و طوفان از خشم تو خروش را
ما با دیو سیاه شب در آویختهایم/ در کام فلق باده خون ریختهایم نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار / دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند |
| روز | نماد نور و روشنایی | ||
| توفان | نماد خشم و خروش | شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد/ و طوفان از خشم تو خروش را | |
| توفان | نماد مشکلات، سختیها و ناملایمات زندگی | دریایم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر، خوابش آشفته است | |
| صخره | نماد صبر و پایداری | حضورتان چو تلاقی صخره با دریاست | |
| رود | نماد مردم | کاریز خوش دارد خیال کند/ که رودها/ تنها/ برای این هستند/ که به او آب برسانند | |
| رود | نماد حرکت و تلاش و پویایی | چون رود امیدوارم ، بیتابم و بیقرارم / من میروم سوی دریا جای قرار من و تو | |
| نی | نماد انسان آشنا به حقایق | نماد انسان غریب / دورافتاده از وطن و اصل خویش / جدا شده از عالم معنا | بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند |
| نسیم | نماد پیک، قاصد و خبررسانی بین عاشق و معشوق | همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی/ به پیام آشنایی بنوازد آشنا را | |
| نسیم | نماد انسانهای آزاد، پویا، مهاجر و کسانی که به دنیا وابسته نیستند | «به کجا چنین شتابان؟»/ گون از نسیم پرسید | |
| یخ | نماد دل مردگی | ||
| موج | نماد حوادث | ||
| باران | نماد رحمت، بخشندگی، تطهیر، شویندگی | با همه مردم شهر زیر باران باید رفت / دوست را زیر باران باید دید / عشق را زیر باران باید جست | |
| طلوع خورشید | نماد تولد انسان | ||
| غروب خورشید | نماد مرگ و موت انسان | ||
| چشمه | نماد پاکی و زلالی و زایش | ||
| زمستان | نماد مرگ و نابودی | ||
| سیمرغ | نماد حق، خداوند | ما پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. من او را میشناسم. نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلندترین کوه زمین، بر درختی بلند آشیان دارد | |
| سیمرغ | نماد بلند پروازی و همت، علم و دانش | ||
| هُما | نماد سعادت و خوشبختی | علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
مبارک بود چو فر هما/ اول کارها به نام خدا |
|
| آهو | نماد آزادگی و بی گناهی | ||
| بره | نماد معصومیت | ||
| خرس | نماد پُر خوری، بیهنری و نااهلی | ||
| سمندر | نماد آتش | در آتش نهی و خوش بسوزی / که سمندر ز آتش آمد پدید (حافظ) | |
| خرگوش | نماد چالاکی و باهوشی | نماد غفلت | |
| بزغاله | نماد شیطنت | ||
| بز | نماد دانایی | ||
| سگ | نماد نگهبان و وفاداری | نماد پستی، پلیدی، اخلاق بد | سگ به دریای هفتگانه بشوی / چون کهتر شد پلیدتر گردد |
| شیر | نماد قدرت، شجاعت، اصالت و تلاشگر بودن |
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ / سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟
برو شیر درنده باش، ای دغل / مینداز خود را چو روباه شل |
|
| پلنگ | نماد تکبر و بلند پروازی | به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ / سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟ | |
| ببر | نماد ضعیف کشی | ||
| شترمرغ | نماد بهانه جویی و نفاق | به شترمرغ گفتند: بِپَر. گفت: شترم. گفتند: بار ببر. گفت: مرغم | |
| شتر | نماد بزرگی، مقاومت | نماد کینه توزی، بدقوارگی | مگر شتر به شیشه میکنند |
| کرکس | نماد زشتی، شومی، مفت خوری | و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست | |
| لکلک | نماد شادی و نشاط | ||
| زرافه | نماد بلندی | ||
| گربه | نماد بیوفایی، دزدی، فرصت طلبی و بیحیایی | ||
| گوسفند | نماد خونسردی، رعیّتِ مظلوم | ||
| فیل (پیل) | نماد یک دلی، هیکلمندی، قدرت | کز این پس به کنجی نشینم چو مور / که روزی نخوردند پیلان به زور (نماد قدرتمند بودن) | |
| گرگ | نماد درندگی، شرارت، ظلم، طمعورزی و خیانت و تجاوز | ||
| روباه | نماد دانایی | نماد مکر، حیله و انسانهای ضعیف | برو شیر درنده باش، ای دغل / مینداز خود را چو روباه شل |
| شغال | نماد حقارت و نااهلی | ||
| موش | نماد محتاط بودن، تیز هوشی | نماد حقارت، جاسوسی | |
| کفتار | نماد زشتی، دزدی، نحسی و پلشتی | ||
| میمون | نماد هوشیاری | نماد تقلید، ادا و اطوار، فرومایگی و زشتی | |
| عقرب، کژدم | نماد زیرکی، خودنمایی و آسیب رسانی | ||
| هما | نماد سعادت و خوشبختی | ||
| قورباغه | نماد نوکیسه، بیهنر | ||
| کرگدن | نماد توانمندی و پُر زوری | ||
| خر | نماد نفهمی، کودنی، حماقت، نادانی |
خر چه داند قیمت نال و نبات!
یاسین به گوش خر میخواند |
|
| الاغ | نماد سخت کاری و صبوری | ||
| گاو | نماد انسانهای لایق، شایسته و صادق | نماد سادهلوح و فریبخورده | در داستان شیر و گاو از کلیله و دمنه |
| مار | نماد معشوق زمینی که اغفالکننده است، خوش ظاهری و بد ذاتی | طاووس نیز چنین عذر آورد... مار با من آشنا شد، آشنایی با او سبب گردید که مرا از بهشت بیرون کنند | |
| اسب | نماد نجابت، هوشیاری، مقام، مرتبه و برتر | من نمیدانم/ که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است/ کبوتر زیباست | |
| مور (مورچه) | نماد کوچکی، ضعیفی و ناتوانی | گرچه مورم ولی آن حوصله با خود دارم/ که ببخشم، بود ار ملک سلیمان از من | |
| پرنده | نماد آزادی | درین سرای بی کسی، کسی به در نمیزند / به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمیزند | |
| شاپرک | نماد انسانهای با عاطفه | ||
| کبک | نماد خوش خرامی و طنازی | ||
| بوتیمار (نوعی پرنده) | نماد غم خوردن | ||
| خفاش | نماد محروم بودن از حقیقت، جهل، نسیان | ||
| غاز | نماد چیزی بهتر و ارزشمندتر |
مرغ همسایه غاز است
روغن غاز به تن حریفش میمالد |
|
| گنجشک | نماد ضعف، کوچکی و بیمقداری |
گنجشک چیست که کله پاچه اش چه باشد
به گنجشکی عقابی کی شود سیر |
|
| قاصدک | نماد پیام آوری | قاصدک همان چه خبر آوردی | |
| خروس | نماد زن دوستی |
زن نگه داشتن را از خروس باید یاد گرفت
در خراسان خروس مرغ نر است |
|
| مرغابی | نماد عدم لیاقت و ناشایستگی | کدخدای شهر که مرغابی باشد، در آن شهر چه رسوایی باشد | |
| بوقلمون | نماد هر چیز رنگارنگ و رنگ به رنگ شدن | نماد دورویی، بیثباتی و رنگ عوض کردن | در همان بحبوحه بخوربخور که منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز، مرا به یاد بیثباتی فلک
بوقلمون و شقاوت مردم دون... انداخته بود
روزکی چند صبر کنید... تا شما در این آینه نقشهای بوقلمون ببینید |
| بلبل | نماد بیتوجهی، شیدایی، عاشقی و دل باختگی | بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا/ بتپرستی کی کند گر برهمن بیند مرا | |
| بلبل | نماد عاشق غیرواقعی، عاشقانی که گرفتار عشق زمینی هستند | بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه میتوانم در جستوجوی سیمرغ این سفر پرخطر را بر خود هموار کنم؟ | |
| جغد (کوف) | نماد مردمگریزان و گوشهگیران و انزواطلبان | آنگاه، جغد زبان به عذرخواهی گشود که من روزگاری است در ویرانه جای گرفتهام | |
| جغد (کوف) | نماد شومی و نحسی، ویرانی و خرابی و مصیبت | ||
| بط (مرغابی) | نماد دلبستگی و فریفته دنیا | ||
| پرستو | نماد نیکی، بهار | ||
| کلاغ | نماد شومی، نحسی و خبر چینی | ||
| زاغ | نماد سیاهی و زشتی | دو چشمش بهسان دو نرگس به باغ / مژه تیرگی برده از پر زاغ | |
| قناری | نماد خوشی و شادی و خوش صدایی | ||
| عقاب | نماد قدرت و بلندپروازی | نماد غرور، خودپسندی و تکبر | ما نداریم از کسی اینجا گله/ کم نمیآید عقاب از چلچله
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست/ و اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست |
| چلچله | نماد ناتوانی | ما نداریم از کسی اینجا گله/ کم نمیآید عقاب از چلچله | |
| طاووس | نماد زیبایی، رنگارنگی، برتری | آوردهاند که در ناحیت کشمیر متصیدی خوش و مرغزاری نزه بود که از عکس ریاحین او، پر زاغ
چون دم طاووس نمودی و در پیش جمال او دم طاووس به پر زاغ مانستی
طاووس عارفان، بایزید بسطامی، یک شب در خلوت خانه مکاشفات، کمند شوق را بر کنگره کبریای او در انداخت و آتش عشق را در نهاد خود برافروخت... |
|
| طاووس | نماد مردم متظاهر، خودشیفته و مغرور | طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتیام، روزگاری دراز در بهشت به سر بردهام | |
| طاووس | نماد کسانی که فقط به فکر پاداش بهشتاند | طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتیام، روزگاری دراز در بهشت به سر بردهام | |
| طاووس | نماد مال و نعمت | هر که را طاووس باید جور هندوستان کشد | |
| طوطی | نماد جان پاک و مجرد | نماد تقلید، پر گویی |
بود بازرگان و او را طوطیای/ در قفس محبوس زیبا طوطیای
طوطی ز زبان خویش در بند افتاد طوطی با جغد در یک قفس، به هر دو ظلم است |
| کبوتر | نماد زیبایی | من نمیدانم/ که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است/ کبوتر زیباست | |
| هدهد | نماد مرشد، راهنما و پیشرو، خبر خوب، انسان کامل و آگاه به مسیر | هدهد که پرنده دانایی بود و افسری بر سر داشت، گفت: ای یاران، من بیشتر از همه شما جهان را گشتهام | |
| باز، شهباز | نماد نیک فالی، بلندمرتبگی و ارزشمندی | طمع مدار که گنجشک کار باز کند | |
| نهنگ | نماد عظمت | نماد درندگی | به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ / سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟ |
| ماهی | نماد زیبایی، امید | نماد سود و منفعت | |
| دلفین | نماد انسانیت و مهربانی | ||
| خرچنگ | نماد انسانهای ازخودراضی | ||
| ملخ | نماد کم ارزشی، بیخیالی و راحت طلبی | ارمغان مور پای ملخ است | |
| زنبور | نماد آسیب رسانی | دم لانه زنبور نشسته است | |
| مگس | نماد ناتوانی، مزاحمت، دردسرآفرینی و وصله اضافی |
مردم اهل جهان چون مگسان عسلند
مگس کجا تواند که بیفکند عقابی |
|
| پشه | نماد حقارت، کوچکی، ضعیفی و ناتوانی |
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد/ جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست
پشّه کی داند که این باغ از کی است/ کاو بهاران زاد و مرگش در دی است |
|
| پشه | نماد عمر کوتاه | پشه کی داند که این باغ از کیست | |
| کرم | نماد عیب ذاتی و درونی | کرم درخت از درخت است | |
| پروانه | نماد عاشق حقیقی و پایدار |
ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم/ شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم |
|
| عنکبوت | نماد ضعف و ناتوانی | عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار | |
| رتیل | نماد انسانهای حسود و طمّاع و شرارت و قاتل بودن | روشن شدن چراغ و درآمدن رتیل | |
| نمادهای گیاهی | کاربرد مثبت | کاربرد منفی | مثال |
| آفتاب گردان | نماد شادی، خوشبینی، گرما، و انرژی مثبت | ||
| کاکتوس | نماد استقامت ، تلاش و سختی | ||
| شمشاد | نماد قد و قامت و نماد استقامت و مقاومت و نماد خلاف آب شنا کردن | نکته: شمشاد در تابستان، دارای برگهای زردی هستند که در پاییز به میوههای کوچک تبدیل میشوند | |
| سبزی | نماد پاکی و تقدس | ||
| گون | نماد پايبندی انسانی كه به خاطر ريشه دار بودن قادر به حركت نيست | نماد اسير، گرفتار | |
| گل | نماد عشق و معشوق | بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم | |
| گل | نماد محبت | خدا/ نه برای خورشید/ و نه برای زمین/ بلکه برای گلهایی که برایمان میفرستد/ چشم به راه پاسخ است | |
| گل | نماد زیبایی، طراوت و لطافت | همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک/ چند روی چو گل و قامت چون شمشاد است | |
| گل | نماد انسانهای آزاده از قید تعلق و وابستگی | عجب نیست از گل که خندد به سروی/ که در این چمن پای در گل نشیند | |
| گل سرخ | نماد عشق، کمال، زیباییهای جهان | عمر کوتاه |
من مسلمانم/ قبلهام یک گل سرخ
کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ |
| گل لاله | نماد آزادگی، وارستگی و شهید | من لاله آزادم، خودرویم و خودبویم/ در دشت مکان دارم، همفطرت آهویم | |
| گل نیلوفر (لوتوس) | نماد رشد معنوی و نماد به کمال رسیدن و نماد میترا | کار ما شاید این است/ که میان گل نیلوفر و قرن/ پی آواز حقیقت بدویم | |
| گندم | نماد باروری و برکت | و این سرزمین را سرشار خواهیم کرد از شادی/ لذتبخش و زرین چون خوشهی گندم | |
| گَون | نماد انسانهای گرفتار، زندانی، ساکن، دربند و وابسته به دنیا | «به کجا چنین شتابان؟»/ گون از نسیم پرسید | |
| شمشاد | نماد اندام زیبا و متناسب | نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک/ چند روی چو گل و قامتِ چون شمشاد است | |
| سرو | نماد آزادگی، جاودانگی و پایداری | ای سرو پای بسته به آزادگی مناز / آزاده من، که از همه عالم بریدهام | |
| برگ درخت | نماد شادابی، طراوت و امیدواری و لطافت |
برگها زرد و تیره/ فصل، فصل خزان بود...
مادری دارم. بهتر از برگ درخت ... |
|
| صدف | نماد سکوت و خاموشی و کم گویی | صدفوار گوهرشناسان راز/ دهان جز به لؤلؤ نکردند باز | |
| بنفشه | نماد انسان عابد، زاهد و سجدهکننده | کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود/ بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود | |
| بنفشه | نماد زلف معشوق | تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو/ پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو | |
| درخت بید | نماد لرزیدن، ترسیدن، اضطراب |
ناصر در حالیکه سفت خود را به او چسبانده بود و مثل بید میلرزید...
بید در شهرها و آبادیها نیز بیمناک است |
|
| نمادهای اشیاء | کاربرد مثبت | کاربرد منفی | مثال |
| خانه | نماد دل، وجود، درون انسان، دنیای فکر و اندیشه | من با تاب، من با تب، خانهای در طرف دیگر شهر ساختهام | |
| کعبه | نماد هدف غایی و نهایی عشق | در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور | |
| رنگ | نماد امید، روشنایی، بیداری | و من آنان را به صدای قدم پیک بشارت دادم، و به افزونی روز و به افزایش رنگ | |
| بی رنگی | نماد وحدت، حقیقت ناب، فارق بودن از تعلقات | ||
| خزان | نماد یأس، ناامیدی و افسردگی | برگها زرد و تیره/ فصل، فصل خزان بود | |
| کوزه | نماد انسانهای مرده | یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم / زان پیش که کوزهها کنند از گِلِ ما (خیام) | |
| نعل اسب | نماد خوشیمنی و دفع بلا | یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم / زان پیش که کوزهها کنند از گِلِ ما (خیام) | |
| آیینه | نماد صفا و پاکی | مردی صفای صحبت آیینه دیده/ از روزن شب، شوکت دیرینه دیده | |
| ارزن و ذره | نماد کوچکی و حقارت |
درون حبهای صد خرمن آمد/ جهانی در دل یک ارزن آمد
هرکه داند گفت با خورشید راز/ کی تواند ماند از یک ذره باز؟ |
|
| قند | نماد شیرینی | زشت باید دید و انگارید خوب/ زهر باید خورد و انگارید قند | |
| ازرق | نماد خباثت، پلیدی و ناپاکی | الهی که آن چشمهای مثل ازرق شامیاش را میرغضب در آرد! | |
| اکسیر | نماد هر چیز مفید و کمیاب | گویند روی سرخ تو، سعدی، که زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم | |
| تشنه | نماد عاشق، عارف و جوینده حق | بر لب جوی بود دیواری بلند/ بر سر دیوار تشنه دردمند | |
| چراغ | نماد امید، روشنی، وطن، آزادی، هدف، شرافت | پسرم بار دیگر میپرسد/ تو چرا میجنگی؟/ با تمام دل خود میگویم/ تا چراغ از تو نگیرد دشمن | |
| دیوار | نماد جدایی، مانع، محدودیت و افزایشدهنده بیگانگیها | ||
| پنجره | نماد احساس و ارتباط |
پشت دریاها شهری است/ که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است...
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم |
|
| قندهار | نماد دوری و مسافت بسیار | درست همچون سفری به قندهار، هم ییلاقی بود و هم صرفهجویی میکردند | |
| همسایه | نماد جوامع بشری | ||
| پرچم | نماد هویّت ملی |
غذایش را، تنپوشش را و پرچمش را ربودند
لباس انسان، پرچم کشور وجود اوست؛ پرچمی است که بر سردر خانه خود نصب کرده است |
|
| قفس | نماد تن (بدن) | بود بازرگان و او را طوطیای/ در قفس محبوس زیبا طوطیای | |
| عیوق | نماد دوری، روشنایی و بلندی | چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب/ مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم | |
| فانوس | نماد حق و حقیقت و روشنایی | آنان که فانوسشان را/ بر پشت میبرند/ سایههاشان پیش پایشان میافتد | |
| فلق | نماد رهایی و آزادی | با دیو سیاه شب در آویختهایم/ در کام فلق باده خون ریختهایم | |
| قایق | نماد حرکت و پیشرفت، و ابزار هجرت و رفتن | قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب/ دور خواهم شد از این خاک غریب | |
| شهر | نماد مکان آرمانی، مدینه فاضله | ||
| بیابان | نماد محل سکونت فرد اسیر | دل من گرفته از اين جا، هوس سفر نداری ز غبار اين بيابان؟ همه آرزويم، امّا چه كنم كه بسته پايم … | |
| کاریز | نماد انسانهای بسیار خودخواه و خویشتندوست | کاریز خوش دارد خیال کند/ که رودها/ تنها/ برای این هستند/ که به او آب برسانند | |
| کلیله | نماد مشاور دانا و آیندهنگر | ||
| دمنه | نماد افراد قدرتطلب، حسود و فتنهانگیز | ||
| ناقد | نماد پیر راهدان و مرشد و انسان کامل | ناقدی کاو داشت در مجمع مهی/ گفت: «او را نیست از شمع آگهی» | |
| شمع | نماد معشوق | سهل است اگر بال و پری نقصان این پروانه شد/ کان شمع سامان میدهد از شعله زرینبالها | |
| تاج | نماد سروری و بزرگی | ||
| نماد رنگها | کاربرد مثبت | کاربرد منفی | مثال |
| رنگ قرمز | عشق، شور، حرارت | خطر، هشدار، خشم | |
| رنگ آبی | رامش، عمق، خرد، راستی، اعتماد | اندوه و غم | |
| رنگ زرد | نور، خوشی، آفتاب، خلاقیت، انرژی ذهنی | حسادت یا بیماری | |
| رنگ سیاه | وقار، قدرت، رمزآلودی | غم، مرگ، تاریکی | |
| رنگ سفید | پاکی، معصومیت، سادگی، نور، تولد، صلح | ||
| رنگ سبز | زندگی، امید، طبیعت، صلح، ایمان، باروری، بیداری معنوی | ||
| رنگ بنفش | روحانیت، تخیل، راز، عمق فکری | غرور یا عزت | |
| رنگ قهوهای | زمین، واقعگرایی، پایداری، فروتنی، ریشهدار بودن | ||
| رنگینکمان | امید، تنوع، صلح، پیمان الهی، نور پس از تاریکی |
♦ این پژوهش در حال گسترش است، برای اصلاح و تکمیل آن از طریق ایمیل aidin.mind@gmail.com ما را یاری دهید.